با سلام ! و یاد خدا! خیلی وقته ننوشتم خیلی وقته تنهایی هم مارو تنها گزاشت خیلی وقته دلیل تمام مشکلاتو میدونم الان هم درام مینویسم شاید نامه ای به خدا شاید اخرین سنگر سکوته و برای کسی که هیچی نداره خودش! تنهاییش تلسمش بی کسیش 1 سال گزشت خیلی چیزا اتفاق افتاد یادمه این وب رو با چه شور و هیجانی به کمک و یاری خدا متال شروع کردم یادمه بازدیدم اول فقط روزی 2-3 نفر بود اون 2 نفر و میشناختم 2 دوست 2 همیار . امیدوارم هرجا هستن خوب و سالم باشن 1 سال گزشت سال سخت سال بد همیشه همینه چون ضعیفم بی تحملم از اون 2 دوست فقط خبر دارم انگار اوضاع خوبی دارن خدا را شکر چقد یاد پارسال میوفتم یاد گزشته خدایا به همه کمک کن همه ادم ها تورو زمان خوشی و شادی از یاد میبرن ببخششون منم ببخش شاید حکمتی هست شاید اه و دردی درون سینه من مداوا نداره با یاد تو شروع کردم با یاد تو نمیخواهم پایان دهم چون دوست داشتم و دارم وخواهم داشت شاید این حکومت اشغال حق ماست شاید سزای ما همینه ! فقط میگم    اخرین سنگر سوکته        حق ما گرفتنی نیست

                             اسمون شمع بگیری         این پرنده مردنی نیست

دیگه نفسی نمونده یه اهنگ به خودت تقدیم میکنم            


                           http://s1.picofile.com/file/7199286983/06_ShekanjeGar.mp3.htmll




میبینی که دیگه تمام پرسه هام کنار تو بی خود شد !!!!!!

شکنجه گر توی شکنجه اشتباه نیست

این شعر تقدیم خودت شاید دوباره نوشتم   


خداحاقظ همه!

عجب سرنوشتی دارم  تو این کشور لعنتی عجب زخم هایی خوردم عجب مرگ هایی دیدم دیگه بسه نمی شکم دیگه ...............

راز آفرینش

منبع:http://moolerian.blogspot.com


راز آفرینش


 
خدا خر را آفرید و به او گفت:
تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.   و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد  و  از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد.
خر به خداوند پاسخ داد:
خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.   پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد.
 
خدا سگ را آفرید و به او گفت:
تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.  تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد. سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است. کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را برآورد.
 
خدا میمون را آفرید و به او گفت:
تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن  دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد. میمون به خداوند پاسخ داد: بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم. و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.
 
و سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت:
تو انسان هستی. تنها مخلوق هوشمند روی تمام زمین. تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی وسروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی. و تو بیست سال عمر خواهی کرد.
انسان گفت: سرورم! گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.   آن سی سالی که خر نخواست، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده. و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد.
و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند!
و پس از آن، ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند، و مثل خر بار می برد!
و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد!
و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این
 
پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند!
و این بود همان زندگی که انسان از خدا خواست!

به نام تنها ترین تنهای عالم

به نام تنها ترین تنهای عالم

امشب گریه میکنم .

گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن.

 برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی.

 امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.

برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم

منبع:http://3abr.persianblog.ir


  

         چقدر خسته ام از این دقیقه های پاپتی     

                               از امتداد خستۀ کلاف بی عدالتی

          بهار می شود و ما دوباره سبز می شویم   

                                              تمام می شود تمام فصل بی عدالتی

          چقدر سر سپردۀ دروغ دلقکان شدن

                                              چقدر خام عشوۀ عروسکان ساعتی

         همیشه صفر سهم ما و بیست سهم دیگران 

                                              به جز جرم دست و پا زدن در این کلاس لعنتی

         کلاغ پر ، پرنده پر ، فرشته پر ، ستاره پر 

                                               از این زمین یخ زده از این هوای لعنتی

وقتی این وب میخونم و مطالب یاد خودم میوفتم یاد تنهاییم و بی کسیم راه من

همه از پیش ما رفتن

به نام خدا

منبع:فیسبوک حمایت از حیوانات

به دنبـال خـدا نگـرد... خدا در جشنی که حیوانی قربانی می شود نیست خدا در بیشه ای که شکارچی پرسه می زند نیست خدا در نگاه منتظر حیوانیست که از تو کَرَمی می جوید خدا در قلبی است که برای هر جانداری می تپد خدا در دستانیست که حیوانی را نوازش می کند خدا آنجاست در جمع همه آفریده هایش الاغ پیری را که آب می دهی گربه ای خیابانی که خوراک میدهی توله سگ ولگردی که نوازش می کنی خدا در هیچ تور ماهیگیری نیست خدا در عطر خوش گیاهان است خدا در دکان قصابی نیست خدا در زایش یک آهو بره است خدا را در راهروی ساختمان هایی که حیوانات زنده در آن تشریح و نخاعی می شوند و در کشتارگاه ها جست و جو مکن...اهریمن را خواهی یافت خدا آنجا نیست او جایی است که زندگی است و هر موجودی خوشبخت او جایی است که حیوان درمانده ای نمانده در نگاه ژرف گاو مادری است به گوساله اش در نگاه بازیگوش یک خرگوش است خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا آن را برای خود و دیگران تباه کنیم سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا زنده ای را زندگی بخشیدی؟

واقعا بریدم

منبع:فیسبوک حمایت از حیوانات

به دنبـال خـدا نگـرد... خدا در جشنی که حیوانی قربانی می شود نیست خدا در بیشه ای که شکارچی پرسه می زند نیست خدا در نگاه منتظر حیوانیست که از تو کَرَمی می جوید خدا در قلبی است که برای هر جانداری می تپد خدا در دستانیست که حیوانی را نوازش می کند خدا آنجاست در جمع همه آفریده هایش الاغ پیری را که آب می دهی گربه ای خیابانی که خوراک میدهی توله سگ ولگردی که نوازش می کنی خدا در هیچ تور ماهیگیری نیست خدا در عطر خوش گیاهان است خدا در دکان قصابی نیست خدا در زایش یک آهو بره است خدا را در راهروی ساختمان هایی که حیوانات زنده در آن تشریح و نخاعی می شوند و در کشتارگاه ها جست و جو مکن...اهریمن را خواهی یافت خدا آنجا نیست او جایی است که زندگی است و هر موجودی خوشبخت او جایی است که حیوان درمانده ای نمانده در نگاه ژرف گاو مادری است به گوساله اش در نگاه بازیگوش یک خرگوش است خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا آن را برای خود و دیگران تباه کنیم سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا زنده ای را زندگی بخشیدی؟

واقعا بریدم


من به فکر خستگیه پره پرند ه هام تو بزن تبر به زن من به فکر غربت مسافرم آخرین زربرو محکم تر بزن من به فکر خستگیه ی پره پرنده هام آخرین زربرو محکم  تر بزن آخرین زربرو محکم تر بزن

خداوندا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک

ولی جالب اینجاست ٬ تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمیکنی

ولی من به این کوچکی تو را فراموش کرده ام . . .